سه‌شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۵

مشکلات و شکلات



اولا: آقا من از شیمی- فیزیک و ترمودینامیک بدم میاد , مگه زوره؟ چه جوری بگم آخه؟!! ولی خوب وقتی ضریب 3 شو توی آزمون ارشد میبینم دیگه..... من این لامصبو چی کارش کنم؟؟؟!!!

ثانیا: با امروز میشه 11 روز که توی خونه مون بوی رنگ و تینر پیچیده و اساس هامون درهم و برهم و قر و قاطی شده , لباسهام بوی رنگ گرفته , خودم هم بوی رنگ گرفتم , حرف که میزنم حس میکنم تینر قرقره میکنم , حالم از هر چی بوی تند رنگ و تینره داره به هم میخوره ... ولی اتاقم یه آبی خوشرنگی شده که نگو... اینو گفتم برای سوختن مناطق حساسی از اندام برخی افراد خاص که چشم دیدنمو ندارن ( یا من چشم دیدنشونو ندارم) ...
پ.ن. چند وقتی بود سری به اون مناطق حساس نزده بودم...آخیش...

ثالثا: میشه بگی چرا فکر میکنی همه چیز رو بیشتر از من میفهمی؟
لطفا؟! میشه بگی؟! برام جالبه بدونم چرا اینجوری فکر میکنی...چون سنت بیشتره؟ باشه عزیزم...به پیرهن پاره کردن ادامه بده , من کار خودمو میکنم...میدونی که؟

رابعا: از طبقه همکف ساختمون پلاسکو , مغازه کوشا , یه کت شلوار "گولاخ ِ خفن" خریدم 130 هزار تومن , راه راه محو سرمه ای , انقده بهم میاد... تا کور شود هر آنکه نتواند دید...

خامسا: حتما باید مستقیم بهت بگم که الان 6 ماهه قر تو کمرم گیر کرده؟ خودت نمیفهمی که باید واسه تولدت یا واسه فارغ التحصیل شدنت یا قبولی ارشدت یا واسه زن گرفتنت یا واسه رفتنت به کانادا برای همیشه یا واسه هر بهونه کوفتی که میتونی جور کنی یه مهمونی درست و حسابی بگیری؟ نمیفهمی دیگه...کاریش نمیشه کرد...خب بعضی ها اینجورین...

شیشما: یه بسته شکلات که خیلی خوب و خوشمزه با طعم کاپوچینوست داریم...ولی اگه ببینی روی جعبه ش یه گربه سیاه مریض راه میره قابل خوردنه؟
سابعا: خیلی بده که من بعضی وقتها اینجوری میشم؟نه؟!!

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵