یکشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۸

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۸

آنچه اين نامردمان با جان مردم ميكنند

از همان روز که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روز که تخم تلخ دشمنی در سینه فرزندان آدم جوشید
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را
برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون
دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغا آدمیت برنگشت
قرن ما ، روزگار مرگ انسانیت است
سینه دنیا زخوبی ها تهیست
صحبت از آزادگی ، پاکی ، مروت ، ابلهیست
صحبت از عیسی و موسی و محمد نابجاست
قرن موسی چمبه هاست
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان مردم می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است

جمعه، دی ۲۵، ۱۳۸۸

دوستت دارم

جای شما باشم وقتی در مملکتی زندگی می کنم که آدم می تواند صبح از خانه اش بیاید بیرون و بعد با انفجار بمب تکه‌تکه شود یا ماشین پلیس سرقتی از رویش رد شود یا یک خری از پاترول پیاده شود گلوله را مستقیم به قلب آدم شلیک کند و برود با خیال راحت دو تا خیابان بالاتر ساندیسش را بخورد...جای شما بودم وقتی در مملکتی اینطوری زندگی می کردم هیچ لحظه ای را برای گفتن دوستت دارم از دست نمی دادم، هیچ دوستت دارمی را هم در قلبم نگه نمی داشتم، معلوم نیست فرصت دقیقن چقدر باشد...
---------------
منبع : امیرحسین - تلخ مثل عسل

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۸

پاسخي براي تو



اي فمينيست خودخواه
تو از "مردانگي" يك "مرد" چه ديدي كه چنين متوقع پا بر زمين ميكوبي و بر طبل جنگ محكمتر كه محكوم كني مردي را كه از تمام مردانگي اش تنها برجستگي پايين تنه اش ديده شده تا كنون در عين نهان بودن و عيب بودن و جيز بودنش؟
به همان سهم ِ تو در زن بودنت او هم سهم دارد در مردسالار بودن ِ جامعه اي كه قصدي جز تجاوز ندارد از پيش كشيدن و پس زدن زنانگي ِ تو كه در پستوي خانه ات پنهانش كرده اي
ما مردها سخت تر از اين هستيم كه نشان ميدهيم ... پيچيده تريم ... حساس تر و ظريف تريم
تنها اشتباهمان اينست كه خود را ساده كرده ايم ... دوبله كرده ايم خودمان را براي شما جماعتي كه چيزي ميخواهيد از ما كه به زبان نميتوانيد بگوييد و ترجمه اي براي دردهايتان نداريد
براي شما جماعت فمينيست ِ خودخواه كه فقط همين عيب را گنده كرده ايد تا بزنيد توي سر همان مرد ِ‌بيچاره اي كه يكي از جنس خودتان بزرگش كرده ... لابد مادر نشده ايد تا بفهميد پسرها را
خسته شدم از بس در مقابل مردانگي ِ ناقص ِ شما زنان ، از زنانگي ِ بي مقدار ِ وجود ِ مردانه ام دفاع كردم
بس كنيد


-------------------------------


پ.ن : جايي خواندم :


"مرد" را نفهمیدم، جز در هنگام "درد"!

در آن زمان که،

از تمام ِ من،

تنها، "زنانگی" ام را فهمید!

اين پاسخي ست براي تو

كه از "مرد" فقط "درد" را فهميدي

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸

ركوردو داشته باش

آره

بيست و هشت سالمه

...


...

خجالت هم نميكشم