یکشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۸

بيا با من ...

...
براي خودش دارد ميخواند

"بيا با من مدارا كن"

و من فكر ميكنم

چقدر دلم ميخواهد بيايي

مدارا هم نكردي نكردي

فقط بيايي

"كه من غمگين و ..."

...

براي خودش دارد ميخواند

تو اصلا بيا با من دعوا كن

بيا با من قهر كن حتي

فقط "بيا"

مدارا نميخواهم

هيچ چيز نميخواهم

فقط "بيا"

...

سه‌شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۸

همه كارهايي كه نمي‌كنم


...

گوشي تلفن را بر نمي‌دارم و شماره‌ات را نمي‌گيرم.. صدايت از آن طرف خط نمي‌آيد و لبخند روي لبان من نمي‌نشيند. آرام آرام سر صحبت را باز نمي‌كنم و كم كم جريان صحبت را دست تو نمي‌دهم و خودم را به آرامش جاري شده از صدايت نمي‌سپارم.. تو نمي‌گويي و من سرخوش از بودنت گوش نمي‌كنم. كلماتت پروازم نمي‌دهند و ذهنم نمي‌پرد و نمي‌رود و كنار تو نمي‌نشيند و آرام نمي‌گيرد. در خيالم به آغوش نمي‌كشمت و آرام در گوشت زمزمه نمي‌كنم كه دوستت دارم...نام ديگرش انتظار است... همه كارهايي كه نمي‌كنم.
بازخواني يك وبلاگ - يازدهم بهمن هشتاد و چهار

چهارشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۸

که خونبهای تو اتمام ِ این زمستان است



...
قسم به آتش ِ پنهان به زیر ِ خاکستر

دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۸

براي كشوري كه دوستش مي دارم




...

كشور ژاپن براي من ناشناخته نيست

آن وقت ها كه به مدرسه راهنمايي مي رفتم عمويم كه مدتي در ژاپن كار كرده بود تعدادي لغت و فعل ژاپني را به من ياد داد

حتي شمارش اعداد را تا يك ميليون مي دانستم (و هنوز هم به خاطر دارم)

اما در فرهنگ ژاپن چيزهايي هست كه تقابل عجيبي با روح من دارد

همه چيز از داستان ِ ساداكو و هزار درناي كاغذي شروع شد

فهميدم اوريگامي‌هايي هستند كه ساختنشان به من آرامش مي دهد

داستان ِ هاچيكو مرا متحير مي‌كند و بغضي در گلويم زنده مي‌كند

حروف كانجي حس خاصي در من ايجاد مي‌كند

خوردن سوشي با سس سويا برايم لذت بخش است

ديدن كيمونو حس ظرافت و شعف را در من بر مي‌انگيزد

فكر كردن به سامورايي‌ها برايم يادآور شجاعت و ايثار است

اين كشوري ست كه دوستش دارم

تمام فرهنگ و آداب و سنت‌هاي عجيب و زيبايشان برايم محترم و بزرگ است

پيشرفت تكنولوژي و اقتصاد و صنعتشان بدون داشتن نفت و طلا برايم مبهوت كننده است

تعظيم كردن مرد بزرگي به نام تويودا ، صاحب عظيم ترين شركت خودرو سازي جهان ، به مشتري‌هايش برايم بي اندازه ارزشمند و تحسين برانگيز است

اين كشوري ست كه دوستش دارم

و روزي براي ساكورا (جشن شكوفه‌هاي گيلاس) به آنجا سفر خواهم كرد

دوشنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۸

...



دلگيرم از اين شهر ِ سرد

اين كوچه هاي بي عبور