پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۸

کاش میشد سبز بمونیم ... الان سیاهیم ... و سرخ


از لاله زار که می‌گذرم ، زخمی‌تر از ترانه‌ام
تشنه‌ی محکومیت ِ یه حکم ِ عاشقانه‌ام
از لاله زار که می‌گذرم ، حسرت ِ گوله با منه
وقتی که دست ِ تو می‌خواد تیر خلاصو بزنه
رفاقت ِ خشم ِ تو با ماشه‌‌ی منتظر می‌گه
دستای بی‌صدای ما نمی‌رسن به همدیگه
فاصله بین من و تو ، همین گلوله بود و بس
منو بزن که خسته‌ام از زنده بودن تو قفس
لاله زار ، کاش می‌تونستیم تا ابد با تو بمونیم
تو بهارستان دوباره شعر ِ بیداری بخونیم
نارفیقانه ورق خورد ، دفتر ِ گذشته ما
قد کشیدیم توی بن بست ، با هم اما تک و تنها
از لاله‌زار که می‌گذرم ، می‌رسه سال ِ ما شدن
سال نفس‌تنگی عشق ، سال زمین خوردن ِ من
از لاله زار که می‌گذرم ، زخمای کهنه وا میشن
دوباره کوچه‌ها پر از مردم ِ همصدا می‌شن
دوباره بوی نفت و خون ، دوباره تابستون داغ
میتینگای تک نفره ، دوباره سایه‌ی چماق
وقتی همه بادبادکا بنده ی حزب باد شدن
عربده‌های مرده باد یک شبه زنده باد شدن
ما توی پستوی عطش فیلم ِ رهایی می‌دیدیم
توی تئاتر زندگی گریه مونو می‌دزدیدیم
لاله زار ، کاش می‌تونستیم تا ابد با تو بمونیم
تو بهارستان دوباره شعر ِ بیداری بخونیم
نارفیقانه ورق خورد دفتر ِ گذشته ما
قد کشیدیم توی بن بست ، با هم اما تک و تنها
...
این شعر نمیدونم از کیه
اما بد جوری بغض منو با خودش برد

شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸

ديشب



دوباره ديشب خوابت را ديدم

نميدانم چرا

اين روزها

فرصت نشده بود به تو فكر كنم

اما باز ديشب

خواب ديدم

و در خواب

تو را ديدم

مثل همان روزها بودي

با همان عطري

كه هنوز

وقتي سعي ميكنم فراموشت كنم

مشامم را پر ميكند

...

انگار هر چه بيشتر سعي ميكنم

كمتر موفق مي شود

كه يادت را پاك كنم

مثل همان ماه

كه با هيچ دستمالي از پنجره اتاقم پاك نميشود

...

مگر قرار نشد بروي دنبال سرنوشت خودت؟

مگر قرار نشد بروم دنبال سرنوشت خودم؟

پس چرا باز در خوابهاي من

به همان مهرباني هستي؟

و به همان زيبايي مسحور كننده؟

من كه روياي تو نيستم

پس تو در روياهاي من چه ميكني؟

...

ديشب

باز در خواب ديدمت

و انگار كردم كه نميشناسمت

سعي كردم رسمي باشم

اما ميداني كه نميشود

ميداني كه نميشود تو را شناخت

و بعد نشناخت

ميداني كه نميشود تو را ديد

و بعد نديد

ميداني كه نميشود تو را خواست

و بعد نخواست

...

ديشب

تا صبح

با رختخوابم جنگيدم

نميخواست رهايم كند

دوست داشت در آغوشش بمانم

راستش را بخواهي

ديگر دوست ندارم

در آغوش كسي باشم

مدتيست از آغوش بيزارم

از بوس و بغل و گرما و لذت بيزارم

از نگاه هاي عميق بيزارم

از خودم هم

...

كاش ميشد دلم برايت تنگ نشود

كاش ميشد دلم تو را نخواهد

كاش ميشد دلم هيچ چيز نخواهد

كاش دلم بميرد

آنوقت

شايد

آرام بگيرد

شايد

...

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸

تاسف

متاسفم براي خودم
كه در كشوري زندگي ميكنم
كه زندگي در آن
بي فايده ست
متاسفم
...
براي ايران
...
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان با دگران واي به حال دگران

جمعه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۸

نشین ... پاشو برو رای بده

من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
آنچه در می آید
پدر هر دوی ماست

جمعه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۸

گزارش پزشك بخش

اپيلپسي ـ(صرع)ـ بيمار شدت گرفته است. موقع سخن گفتن قسمت چپ لب بيمار با لرزشي خفيف به بالا ميپرد. گاه بدنش را از پايين به سمت شانه ها جمع ميكند ـ(مثل حالتي كه شخص ميخواهد بگويد: به من چه!؟)ـ مشخص است كه بيمار به صورت اپيزوديك دچار فعل و انفعال غيرطبيعي در مغز ميشوده بي خوابي، كم اشتهائي، تندخوئي، تغيير سريع رفتار و پرخاش گري بي دليل از عوارض جنبي بيماري اند.
بيمار، در اثر بي خوابي، دچار بيش فعالي حاد شده است. هر روز صبح به محض بيدار شدن، به بخش هاي مختلف آسايشگاه ميرود و براي ساير بيماران، سخنراني ميكند. بيمار براي افزايش محبوبيت خود، قصد دارد مبالغي را تحت عنوان هدفمند كردن يارانه ها، در ميان بيماران توزيع نمايد.
بيمار سر و وضع مرتب تري نسبت به هفته هاي گذشته پيدا كرده كه البته نميتواند جزء علائم بهبودي در او بشمار آيد. علاوه بر اين، در بيمار نشانه هاي بارزي از اختلال شخصيت پارانوئيدي و نارسيستيك مشاهده ميشود. ساير اختلالات پسيكوتيك بيمار بايد به دقت تحت بررسي قرار گيرد. آزمايش سي.اس.اف، براي تشخيص فرآيند پاتولوژيك ضروري ست. ضمناً توصيه ميشود از بيمار يك نوار مغزي اي.اي.جي ـ(الكتروانسفالوگرام)ـ تهيه شود.بيمار در هفته گذشته مدعي شد كه دشمنان قصد ربودن و ترور وي را داشته اند. نشانه هاي از دروغ گوئي يا عدم باور و ترديد در او مشاهده نميشود. اطرافيان به بيماري او دامن ميزنند. توصيه ميشود، بيمار همزمان با مداواي داروئي، تحت مراقبت هاي ويژه روان درماني و جدا از ساير بيماران قرار گيرد.
ـ خب چطوريد آقاي رئيس جمهور؟
ـ عالي
ـ خسته نميشيد هي اين ور و اونور ميريد؟
ـ بگو كي خسته است؟ دشمن! تو داري به من انتقاد ميكني؟
ـ من؟ نه، فقط گفتم شايد بخواهيد كمي استراحت كنيد
ـ تو به اندازه ي يك بزغاله هم نميفهمي
ـ من؟ بزغاله؟
ـ بله بزغاله! من دارم مي بينم، من دارم ميشنوم با اون ريش بزي ات، بع بع هم كه ميكني ـ[در اين لحظه بيمار از خود صداي گرگ در ميآورد]ـ
ـ گرررررررررررررررررررررر گرررررررررررررررر
ـ من كه اصلاً ريش ندارم! اين صداها چيه از خودتون در ميآرين آقاي رئيس جمهور؟
ـ من گرگم. من الآن تورو پاره ميكنم. تو منتقد مني. نميذاري من منتظر آقا بمونم.
ـ من به شما كاري ندارم. فقط گفتم شايد خسته شده باشيد. خب تشريف بيارين از اين طرف. از اين طرف. لطفاً دراز بكشيد. آفرين.
ـ گرررررررررر گررررررررررر
ـ پرستار! يك آرام بخش قوي بهش تزريق كنيد. بخش ويژه بستري بشه. كسي هم طرفش نره. اين شفاش با خداست