پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۸

کاش میشد سبز بمونیم ... الان سیاهیم ... و سرخ


از لاله زار که می‌گذرم ، زخمی‌تر از ترانه‌ام
تشنه‌ی محکومیت ِ یه حکم ِ عاشقانه‌ام
از لاله زار که می‌گذرم ، حسرت ِ گوله با منه
وقتی که دست ِ تو می‌خواد تیر خلاصو بزنه
رفاقت ِ خشم ِ تو با ماشه‌‌ی منتظر می‌گه
دستای بی‌صدای ما نمی‌رسن به همدیگه
فاصله بین من و تو ، همین گلوله بود و بس
منو بزن که خسته‌ام از زنده بودن تو قفس
لاله زار ، کاش می‌تونستیم تا ابد با تو بمونیم
تو بهارستان دوباره شعر ِ بیداری بخونیم
نارفیقانه ورق خورد ، دفتر ِ گذشته ما
قد کشیدیم توی بن بست ، با هم اما تک و تنها
از لاله‌زار که می‌گذرم ، می‌رسه سال ِ ما شدن
سال نفس‌تنگی عشق ، سال زمین خوردن ِ من
از لاله زار که می‌گذرم ، زخمای کهنه وا میشن
دوباره کوچه‌ها پر از مردم ِ همصدا می‌شن
دوباره بوی نفت و خون ، دوباره تابستون داغ
میتینگای تک نفره ، دوباره سایه‌ی چماق
وقتی همه بادبادکا بنده ی حزب باد شدن
عربده‌های مرده باد یک شبه زنده باد شدن
ما توی پستوی عطش فیلم ِ رهایی می‌دیدیم
توی تئاتر زندگی گریه مونو می‌دزدیدیم
لاله زار ، کاش می‌تونستیم تا ابد با تو بمونیم
تو بهارستان دوباره شعر ِ بیداری بخونیم
نارفیقانه ورق خورد دفتر ِ گذشته ما
قد کشیدیم توی بن بست ، با هم اما تک و تنها
...
این شعر نمیدونم از کیه
اما بد جوری بغض منو با خودش برد

هیچ نظری موجود نیست: