چهارشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۲

اولين درس

ميگن يه روز خدا دو تا فرشته رو ميفرسته روي زمين و بهشون ميگه
بريد روي زمين و يك سال بين آدمها زندگي كنيد "
"بعد از يك سال نظر خودتون رو در مورد اونا به من بگيد
فرشته ها ميرن و بعد از گذشت يك سال بر ميگردن
خدا به فرشتهء اول ميگه
"آدم ها رو چطور ديدي؟"

فرشته ميگه
"من از آدمها متنفر شدم و ديگه حاضر نيستم حتي يه لحظه بينشون باشم"
خدا مي پرسه چرا؟
و فرشته ميگه
"چون آدما خيلي چيزها رو خيلي زود فراموش مي كنن"

بعد خدا به فرشتهء دوم ميگه
"تو آدمها رو چطور ديدي؟"

فرشته ميگه
"من عاشق آدمها شدم و حاضرم تا روز قيامت بينشون زندگي كنم"
خدا مي پرسه چرا؟
و فرشته ميگه
"چون آدما خيلي چيزها رو خيلي زود فراموش مي كنن"

اين اولين درس زندگي منه
چيزهايي هست كه فراموش كردنشون ممكن نيست
و چيزهايي هم هست كه اگه فراموششون نكني شايد ديگه نتوني زندگي كني
فقط خدا كنه انتخاب هامون درست باشه وقتي كه سر دو راهي گير ميكنيم
تا فردا نخواهيم چيز هايي رو به دست فراموشي بسپريم كه تا حالا آرزومون داشتنشون بوده

اگه حالا اسم نابخشوده رو واسه خودم انتخاب كردم دليل مهمش اينه كه
اگه آدم بخواد يكي رو ببخشه بايد اول بتونه يه چيزهايي رو فراموش كنه
و من شايد نتونم فراموش كنم
و اونم شايد نتونه
.......

هیچ نظری موجود نیست: