یکشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۴

هوشنگ


...
تو بازار دیدمش...
تو یه نگاه ازش خوشم اومد...
خیلی نگاهش مهربون بود...
خریدمش و اومدم خونه...
خودش میگه اسمش هوشنگه...
به دهن گشاد و دندونای کج و کوله ش نگاه نکنین...
خیلی مهربون و دوست داشتنیه...
من و هوشنگ دوستای خوبی هستیم...
میدونین...درسته که زیاد حرف نمیزنه...ولی خوب توجه میکنه...
دوستت دارم هوشنگی...
:)
---------------------------------------------
پ.ن : فکر نکنید خل شدما...نه...
خوب چیه مگه؟ آدمیزاده دیگه...دلش یهو با یه نگاه میره...
:)

هیچ نظری موجود نیست: