جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۵

ناله و نفرین

نمیدونم چی بگم
حالم داره به هم میخوره از این روزا
دستم به جایی بند نبود
اومدم اینجا ناله و نفرین کنم
...
خیلی نامردیه
خداییش نامردیه...
بابا آخه من دوست ندارم خونه تکونی کنم
مگه زوره؟
(ولی خب انگار زوره)
آخ اگه من میدونستم کی این رسم و رسومات رو بنیان گذاشته...یه کاریش میکردم که به قزوین بگه بهشت...
کی گفته که حتما دکوراسیون خونه بایستی عوض بشه؟
کی گفته که حتما بایستی جای مبل ها و بوفه و فرش ها و تخت و پرده ها عوض بشه؟
اصلا این بوفه رو کدوم احمقی اختراع کرد؟
الهی بمیره با این اختراعش
اینم کاره؟هی بیای ظرف و ظروف جمع کنی بذاری تو ویترین؟... چه کاریه...
حالا میتونم یه جورایی با پاک کردن شیشه ها و در و پنجره و من کشیدن فرش ها و تی کشیدن زمین کنار بیام...یه جور نظافته...
ولی در مجموع مخالفتم رو با این جنگولک بازیا اعلام میکنم...
اصلا حوصله ندارم...
حسابی فحشم میاد...
خلقم تنگه...
کمرم درد گرفته...
برید دور و برم نپلکید که میزنم خودمو ناقص میکنم...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

نیست ما نشسته ایم و حوریان از هر طرف بادمان را میزنند... ؟؟
پاشو خودتو جمع کن مرد حسابی.. این لوس بازیا و ننه من غریبم بازیا چیه درآوردی؟ چارتا اسباب جابه جا کردن که اینقدر غرزدن نداره. بهت که نگفتن سفره جمع کن و ظرف بشور که! گفتن؟
بذار وقتی هشت تا بچه دورتو گرفتن اونوقت میفهمی غر زدنای الانت چقدر بیمعنی بوده! آی بخندیم بهتا!!!!

ناشناس گفت...

اينجور مواقع ميشه حسابي حدداقل امسال فخر فروخت .. آدمي كه سفر ميره اين جنگولك بازيارو نداره
ديوار شوريواينا

اما ما هم به هر حال يه جارويي كشيديم
حالا يه بوفه هول داديا چه خبرته ؟

پ.ن : برات مهم نيست براي منم مهم نيست كه واست مهم نيست اما من الان سفرم