چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۷

گهگاه هاي ناتمام


آدمی پرنده نيست

‌تا به هر كران كه پركشد، برای او وطن شود

سرنوشتِ برگ دارد آدمی

‌برگ‌، وقتی از بلندِ شاخه‌اش جدا شود،

پايمال عابران كوچه‌ها شود...
(از وبلاگ
كيوان)
...
اين روزها
حرف زدن سختم شده
روحم
كمي سنگين شده
برخلاف ِ وزنم
كه هر روز رو به سبكي ست
...

اين روزها
خوب خوابيدن را بوسيده ام
و گذاشته ام روي طاقچه
شبها
دوستاني دارم در تاريكي
كه به ديدارم ميايند
تنهايم نميگذارند
دوستم دارند
هر ساعت بيدارم ميكنند
اسمشان كابوس است
و گاهگاهي نيم نگاهي به ساعت
زود ها و دير هايي كه ميشوند
نشاني از گذر عمر ندارند
...

اين روزها
برخلاف آسمان
نمورم و ابري
نه بهار برايم آشناست
نه ارديبهشت
...

اين روزها
پيچ راديوي ذهنم
انگار هرز شده
هرچه ميچرخانم
هيچ موجي را نميگيرد
...

اين روزها
همه چيز خوب است
همه خوبند
انگار نه انگار
هيچ خبري نيست
هيچ اتفاقي نميافتد
مثل خشك شدن تدريجي يك گل
كه انگار هيچ اتفاقي نيافتاده
...

اين روزها
محبوبه اي دارم
كوچك است هنوز
با گلهاي ريز
دوستش ميدارم
و انگار او هم دوستم ميدارد
...
اين روزها
همه مثل هم اند
همه خوبند
همه خوشحالند
زير اقاقيا مينشينند
با آن گلهاي سفيد و بنفشش
و با هم
مور مور ميشوند
در آغوش هم
و ميخندند
شايد به من
...
اين روزهاي خوب و دوست داشتني
براي من
از همان گهگاه هاي ناتماميست
كه هستند
هميشه هستند
اما بايد نگاهشان نكني
تا يادت برود
كه هستند
و هميشه هستند
...
قفس پرنده كنار تنگ ماهي بود
پرنده نزديك آمد
و به ماهي گفت

سقف قفست خراب شده
چرا پرواز نميكني؟

۳ نظر:

Unknown گفت...

میبینم که دل به حرف نمیدی و روحت سنکین شده و خودت سبک عیب نداره اگه اینطوری نبودی که اینجوری نمی نوشتی. ممکنه در اوج سختی باشی و این تراوشات حاصل اون فشار باشه ممکنه ... خیلی چیزا ممکنه اما قدر احوالتو بدون که خیلیها دنبالشن. راستی حضرت عباس به چیزم نزده هنوز( کمرم)اما اگه اشتب نکرده باشم از نفرینهای تو زده مخمو تعطیل کرده به یاری امام حسین. حرمله هم داره هرهر میخنده
پرحرفی ام برای اینه که خیلی وقته ندیدمت
برو اونور از منبر بیام پایین تا چراغو خوامش نکردن.

adomide گفت...

این روزها همه مثل هم هستند تنهایی و تنهایی

ناشناس گفت...

تولدت مبارک