سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۸

آره ... دلم گرفته



آره

دلم گرفته

از اين پيچ و خم هاي باز شدني ... كه باز شدني نيست اين پيچ هايي كه ميبيني و ميدوني كه چقدر آدمو ميپيچونن تو گره گوره هاي خودشون تا مارو نگه دارن تو چيزي كه هستيم و ميخوايم نباشيم و نميذارن نباشيم

ميدوني ... سخته نوشتن از چيزايي كه خوب نيستن و تو باور داري خوب ميشن و هيچ وقت قرار نيست خوب بشن و تو هم خودت خوب ميدوني كه هيچ وقت خوب نميشن ... اما هي خودتو گول ميزني كه خوب ميشن ... اما هيچ وقت خوب نميشن ... هيچ وقتم قرار نيست خوب بشن

وقتي باد مي وزه و موهات مياد تو صورتت ياد زنده بودنت ميافتي و من ياد اينكه چقدر دوست دارم جاي اون باد باشم و بوزم ... تا دور دورهايي كه كسي نميدونه كجاست

هر چند خيلي فاصله ست از اينجايي كه من هستم تا اونجايي كه تو هستي ... اندازه يه دنيا فاصله ست از اينجايي كه من بوي نم خاك رو از بارون ميشنوم تا اونجايي كه بوي كاغذهاي كتابهاش آدمو ياد چيزاي خوب ميندازه .. چيزايي كه واقعا خوبن و هميشه خوب بودن و هميشه هم خوب ميمونن...

...

خوب بخوابي و خواباي خوب ببيني...

...

۲ نظر:

par گفت...

......................... emshab ke bekhabam delam mikhad khabe kochamoono bebeinam... delet nagire mamali ... engahdre hast chizayi ke delet begire.. engahdr emanam kahstam azin ke begam delam tange .. har cheghadr faseleye inja ta kochamon ziyade dele manam tang tare vali dige engar kheyli tekrari shdoeh ke hey bekhodmabegam delam tange tange.. dige az delam harf nemizanam.. faghat migardam donbale neshuneha inja .. harachandi ye chizi mano mibare be hameye roozaye ghashangam badroozaye jadiidamo ghashang mikone.. delet nagire nagire nagire emrooz injaham baroon mioomad vali man engahdr ajele dashtam e vaght nakardam be booye baroon fekrkonam .... bazammiyam inja felan fisooo

صبا گفت...

چه غروب تلخي است امروز!
از غصه لبريز، از هياهوي سرسام آور خيالات بد سرشار...
تاول نمدار آكنده از تهي! پوست نازك كرده است.
چه بد روزي است امروز!
كنار نرده هاي بي حوصلگي قدم زدم
شايد از دوردستها،
لطافت پاكي،
گره كور حوصله ام را باز كند!
اما نشد...