چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳

امروزسالگردِ تولدمه

درست 365 روز پیش که البته پنجشنبه بود برای اولین بار من با چیزی آشنا شدم که تا آن لحظه نمی دانستم چیست ، در موردش شنیده بودم ولی تجربه اش نکرده بودم.
درست 365 روز پیش من برای اولین و آخرین بار عاشق شدم، در حقیقت متولد شدم ، آره اون روز،روزِ تولدم بود و امروز درست یک سالم تموم شده.
نمیخوام اون لحظات رو به یاد بیارم ، درسته که قشنگ بودن و فوق العاده ولی.......
تا آن روز نمیدانستم مرغ دلم پریدن هم بلد است ولی آن لحظه با نگاهت از قفسهء سینه ام پر کشید و رفت.
پرِ پروازش تو بودی ،تو به من رهایی و پرواز را آموختی ، به خاطر اینها از تو متشکرم.
حالا که بال و پرم شکسته و دیگه از پرواز و عاشقی خبری نیست.
یه شروع دوباره میخواهم یه بال و پر تازه ، ولی دیگه پرواز نخواهم کرد ، آخه می ترسم....
تو به من بال برای پریدن را هدیه دادی و من هم به تو یک هدیه دادم.
چون چیزی نداشتم که قابل تو بدانم ، ماه را به تو اهدا کردم تا هر گاه آنرا می بینی ..........اما.......
حال این خرده ماه ها که بر پنجره می لرزند را دستی باید تا پاک شود.
دستی لازم است ، عاشق تر از خرده های دلِ من ، پاک تر از چشمانِ تو...می توان یافت؟
گفتند یافت می نشود ، گشته ایم ما
گفت آنچه یافت می نشود ، آنم آرزوست.
رو زمین که پیدا نمیشه ، من گشتم ، دلم میخواد برم اون بالا رو هم بگردم......دلم هوای پرواز داره.
از زمین دلم گرفته ، شما میدونی اون بالا چه خبره؟...
تو دونسته بودی چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پر پرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریا
قسم خوردی بر ماه که عاشق ترینی
تو یک جمع عاشق تو صادق ترینی
همون لحظه ابری رُخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظهء ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه؟
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه؟
...
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری
......
Je t`adore mon miel...

هیچ نظری موجود نیست: