دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۳

سال نو ، فکر نو

سال تحویل کجا بودی؟
رفتم تو بالکن ، یه نگاه به آسمون کردم ، انگار اونم میدونست این چه لحظهء جالبیه.
میخواست هر چی تو دلشه رو خالی کنه ، ازبس هول شده بود، بارون و برف رو با هم قاطی کرده بود.
همینطور میبارید.
چشمامو بستم، دستامو باز کردم از هم، صورتمو گرفتم جلوی بارش برف ، دونه هاش به صورتم میخورد و آب میشد ، یه سرمایِ لذت بخش و خاصی داشت.
فکر کردم ، به تمام اتفاقاتی که تو این سال افتاده بود ، از فروردین تا اسفند مثل فیلمِ تند شده از جلوی چشمام عبور کرد ، خاطراتِ تلخ و شیرین رو به یاد آوردم.
سعی کردم ببینم چی یاد گرفتم ، سوختن رو یاد گرفتم ، دوست داشتن رو یاد گرفتم ، صعود رو یاد گرفتم ، غرق شدن ، اشباع شدن ، راست گفتن و از همه مهمتر سکوت رو یاد گرفتم.
میخوام ببینم یه سال ارزش چیزایی رو که یاد گرفتم داشته ، حالا دلم میخواد چیزای جدید رو هم یاد بگیرم ، مثل سوزاندن ، تنفر ، عاشق نبودن ، نزول ، دروغ گفتن و از همه مهمتر سکوتِ دوباره.
نمیدونم چقدر تو اون حس و حال بودم ولی صدای تحویل سال نو منو به خودم آورد ، صورتم خیسِ خیس بود.
حالا میدونم که لازمه چیزای جدید رو هم یاد بگیرم ، دیگه دلم نمیخواد تو سال جدید مثل سال قبل با خودم رو در وایسی داشته باشم ، میخوام بد باشم ، لا اقل دیگه از خودم بدم نمیاد.
راستی ، سال تحویل کجا بودی؟

هیچ نظری موجود نیست: