پنجشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۲

سال نو هم اومد،ولي...

سال نو مياد ، آدماي نو ، احساسات نو، دلتنگيهاي نو و......
كلي چيزاي جديد و نو
ولي من دلم همون صندوقچهء قديمي مادر بزرگ رو ميخواد كه هميشه از توش چيزايي در مياد كه منو خوشحال ميكنه
آبنبات قيچي ، پشمك و بادوم زميني و هزار تا هله هولهء خوشحال كننده
خيلي دلم واسه اون روزا تنگ شده
فكر كنم بغض هامون هم واسه همين دلتنگي هاست
فصل نو شدن رسيده و من هنوز دلمو تازه نكردم
آخه دلم بارون ميخواست ، ولي به جاش برف اومد
ميشه زير برف بشيني و بي صدا اشك بريزي؟
مثل دونه هاي برف ، بي صدا ، اشكهات بريزن پايين از گونه هات؟
نميدونم، شايد بشه......
ولي بدان
بي تو بهار هم ترانهء دلتنگي ست
سال خوشي رو براتون آرزو ميكنم
همگي شاد باشيد و پايدار
تا هميشه
تا ابد
مثل بهار


هیچ نظری موجود نیست: