شنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۶

مردن من

کاش مردن به همین راحتی ها بود
شب میخوابیدی و صبح که بیدار نمیشدی میفهمیدی که مردی
دنبال یه تقریب خوب میگردم برای مردنم
...
کاش میشد آدم روششو خودش انتخاب کنه
میدونی
بعضی وقتا که به بعدش فکر میکنم غصه م میگیره ها
بالاخره هر کی که یادش بره پدر و مادر آدم که یادشون نمیره
خب سخته براشون
شاید اگه اینقدر براشون مهم نبودی رفتنت راحتتر میشد
وقتی دلیلی نداری بمونی
رفتنت خیلی بهتر از موندنته
فقط کافیه از چند نفر حلالیت بگیری و بعدش
ویژژژژژژژژژژژ
ما هم اینقدر گناهکار بودیم که اولش یه حال اساسی بهمون بدن
اما خب تهش خیلی هم بد نیست
نمیدونم
شاید بد باشه
شاید از اینجا بدتر باشه
شاید از فراموش شدن بدتر باشه
شاید از تنهایی بدتر باشه
شاید مردن از مردن بدتر باشه
...
میخوام رمز اینجا رو بدم به یکی دو تا از رفیقام
که اگه یه روزی مردم اینجا بنویسن برام
باحال میشه نه؟
:)
اینجوری شاید یه چندتایی فاتحه نثارم کنن
توی این دنیا که خیری ندیدم
...
راستی
اگه مردم برای آمرزشم دعا کنین
باشه؟؟؟
(تا اطلاع ثانوی تو فکر مردنم...نپرسین چرا)

۱ نظر:

Unknown گفت...

سالهاست شبها قبل از خواب تنها ارزوي من بيدار نشدن در صبحه