چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷

پدران و پسران سرزمین من


پدران ما
سالهاست که پدران ما هستند
لااقل برای من که بیش از بیست و شش سال است
از آن اولها که چیزی نفهمیدیم
همه اش جنگ بود
و ترس
و شاید مثل پدر من
و علی کوچولو
پدران شما هم رفتند جبهه
به جنگ همانهایی
که حالا شده اند کشور دوست و همسایه
پشت همان سیمهای خاردار زنگ زده
پشت همان خاکریزها
و بعد
کار کردند
صبح تا شب
کارشان مهم شد
گاهی مهمتر از ما
درآمد و اعتبار کسب کردند
هویت به دست آوردند
کارشان شد هویتشان
و حالا
ناگهان
بعد از سی و چند سال
یک روز صبح چشم باز میکنند
و دیگر
کاری در کار نیست
...
از دست دادن هویت کاری
برای مردان سرزمین من
درد بزرگیست
تلخ کامی به همراه دارد
آزرده خاطر می شوند
مویشان سپید میشود
خوش شانس هایشان با نوه هایشان بازی میکنند
و بد شانسها سر از خانه سالمندان در میاورند
اما در نهایت همه شان
پیر میشوند
تلخ می شوند
...
پدران سرزمین من
برای ما
اسطوره سخت کوشی اند
چون سالها کار کرده اند
در سخت ترین شرایط
برای آرامش ما
و حالا
یک روز صبح
...
پ.ن. امروز روز تودیع پدرم بود ... خستگی رو توی چشماش میبینم ... بعد از سی و یک سال خدمت ... یه خداحافظ و ... دیگه هیچی

۳ نظر:

ناشناس گفت...

بابای من دو بار مراسم تودیع داشت .. چون یه بار مامور شد به یه سازمان دیگه ... اما یادمه پارچه ای رو که کارمندا امضا کردن برای اینکه برگرده دوباره ... علی رغم آدمهایی که دلشون نمی خواست این اتفاق بیفته ...
یه بار اینجوری ...
اما اون مراسم آخری .. دقیقا باید 4 ماه بعد از فوت علی می بود .. اما اون قدر رئیسای جدید با بابا خوب بودن که از روی لج و ترس از اینکه وای این آقا تشییع جنازه پسرش آدم زیاد داشته .. همه سازمان اومدن پس خطره برای ما !!!!!!!!!!!! چهلم نشده باز نشستش کردن ... توی اوج اون بحران که حتما باید مشغول می بود ... اینجا توی این مملکت که سنگ اسلام به سینه می زنن اینجوری همدلی می کنن... اینجوری تشکر می کنن .. باباها بازنشسته میشن و بعد ......... بازنشستگی خوبی برای پدرت آرزو دارم ... در کل !

Unknown گفت...

عجب! پس پدرت بازنشسته شد. خوبی قضیه اینه که دختر نداره تا دغدغه هزینه های نوه و نتیجه و جهاز و چیزهای دیگه به بازنشستگی اش اضافه شه.
ننوشتی باباهای سرزمین ماوقتی بازنشسته میشن دوباره دنبال کار میگردن و تو سن استراحت هم چشم رو هم نمیذارن.
ننوشتی باباهای پیر سرزمین ما چون تو 30 سال کار پخته شدن زودتر از پسرهاشون کار پیدا میکنن.
ننوشتی ...
خیلی چیزها رو ننوشتی جوون. خیلی چیزهارو.

هوس مبهم گفت...

تازه خیلی هاشون اول آوارگی و کار کردنشونه