پنجشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۴

وقتشه


1
...
امروز کار مهمی انجام دادم...یه کار بزرگ...
کاری که فکر میکنم درسته...
شمارش معکوس شروع شده...
هر چند خیلی مونده تا اون روز رو ببینم...
ولی از همین الان دارم حسش میکنم...
هر چند در وصف نمیگنجه...
...
2
...
"Cause we are the ones
That want to play
Always want to go
But you never
Want to stay

And we are the ones
That want to choose
Always want to play
But you never
Want to lose"
...
3
...
همیشه میخواستم برنده باشم...
یه برندهء خوب...
تنها برنده ای که میمونه و با بازنده ها دست میده...
ولی وقتی حس برد رو تجربه میکنم دیگه دلم نمیخواد بازنده ای رو ببینم...
دیگه دلم نمیخواد باهاشون دست بدم...
...
شاید چون بهم یادآوری میکنه یه روز خودم هم یه بازنده بودم...
و شاید بعدا هم باشم...
...
4
...
آهای
تویی که خودتی زدی به اون راه
واقعا توی همون راه هستی؟؟؟
یا فقط خودتو زدی به اون راه...؟؟؟
میتونی بفهمی من چی میگم؟؟؟
"فقط یه کم بزرگتر"
فقط یه کم...
حیف...

هیچ نظری موجود نیست: