یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

گام اول


گام اول اینگونه بود
خوشایند
و آرام
...
چیزی در قفسه سینه ام جان می گیرد
زنده می شود
راه می افتد
می دود
پرواز میکند
و در نهایت
در آغوشی فرود میاید
و طعم ِ آرامش را می چشد
...
اینجا
تازه اول راه است همسفر
انتهای جاده را میبینی؟؟؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

علی رغم اون 3 تا بیچاره طفلکی اردیبهشتی که طرف من هستن ، خوش به حال اون همسفری که مخاطب توئه :)
اوهوم

به میمنت و دلخوشی

adomide گفت...

و جاده همیشه مسافری کم دارد

Unknown گفت...

سلام جوون
ما که فعلا داریم سر شاخه بال بال میزنیم تا فوت و فن پروازو یاد بگیریم. ایشالا وقتی پریدیم و فرود اومدیم در خدمتتون هستیم.
یه بارم که خوردیم زمین.
البته شکست یعنی تاخیر در پیروزی (: