نذر ِ امام زاده كردم
كه تمديد شود
مهر ِ من در قلبت
حاجت نشد اجابت
من ماندم و ضريح ِ پيرهنت
حالا،
تو نيستي
من اينجا غريب و خراب
چگونه سر كنم امشب
با شكنجه هاي عطر تنت
كه تمديد شود
مهر ِ من در قلبت
حاجت نشد اجابت
من ماندم و ضريح ِ پيرهنت
حالا،
تو نيستي
من اينجا غريب و خراب
چگونه سر كنم امشب
با شكنجه هاي عطر تنت
----------
ايمان سمرقندي - از خرابه ها تا بهشت
۲ نظر:
ياد بگذشته به دل ماند ودريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديدهام خيره به ره ماند و نداد
نامهاي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه زمن رشته الفت بگسست
دردلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده زديدارم بست
هركجا مينگرم بازهم اوست
كه به چشمان ترم خيره شده
درد عشقست كه با حسرت و سوز
بردل پر شررم چيره شده
گفتم ازديده چو دورش سازم
بيگمان زودتر از دل برود
تا لبي بر لب من ميلغزد
ميكشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا ميبوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
ميكشندم چو آغوش به مهر
پرسم ازخود كه چه شد آغوشش؟
چه شد آتش سوزنده كه بود
شعلهور در نفس خاموشش
شعر گفتم كه زدل بردارم
بارسنگين غم عشقش را
شعر خود جلوهاي از رويش شد
با كه گويم ستم عشقش را
مادر اين شانه زمويم بردار
سرمه را پاك كن از چشمانم
بكن اين پيرهنم را از تن
زندگي نيست بحز زندانم
تادوچشمش به رخم حيران نيست
به چه كار آيدم اين زيبايي
بشكن اين آينه را اي مادر
حاصلم چيست زخود آرايي
در ببنديد و بگويي كه من
جز او از همه كس بگسستم
كس اگر گفت چرا؟ باكم نيست
فاش گوييد كه عاشق هستم
قاصدي آمد اگر از ره دور
زود پرسيد كه پيغام از كيست
گر از او نيست بگوييد آن زن
ديرگاهيست در اين منزل نيست
(فروغ فرخزاد شعر ازياد رفته مجموعه اسير)
با ديدن اين مطلب بي اختيار ياد اين شعر افتادم، زماني كه اين شعرو خونده بودم مثل اين روزها دركش نكردم اون موقع من عشق و از دست دادنشو تجربه نكرده بودم
بعضی از بو ها رو باید ریخت دور ... سخته اما میشه.
ارسال یک نظر