مثل تشنگی گندم به آب
مثل نم نم بارون...بوی خاک
مثل تو...مثل چشم پاک...
بوی خاک...
مثل نم نم بارون...بوی خاک
مثل تو...مثل چشم پاک...
بوی خاک...
...
از تهران تا اصفهان و شیراز که بری و برگردی چیزی نمیبینی جز جاده و ماشین...
و البته پشت سر نفر جلوییت...
ولی وقتی توی بلوار زند ده دقیقه پیاده قدم میزنی و بوی بهار نارنج رو با تموم وجود حس میکنی...
یا وقتی شب لب زاینده رود قدم میزنی و خنکای نسیم پوستتو نوازش میکنه...
اونوقت دیگه نه 6 ساعت توی اتوبوس نشستن و نه خستگی راه و بدخوابی ها به یادت میمونه...
نه قبض 40 تومنی تلفن ثابت و نه قبض 30 تومنی موبایلت و نه بدبختی و نه کنکور ارشد و نه هیچ مزخرف دیگه...
فقط دلت یه طاقی خلوت و تاریک میخواد که توش آروم قدم بزنی و ...
آخ...
۱ نظر:
به نظرت پارتنون هم طاقی داره؟؟
یا مثلا معبد آتنا؟؟؟
اینا رو یه هرمس باید بدونه... نیست؟
یادم باشه آکروپلیسم چک کنم!:D
ارسال یک نظر